اگر مجبور باشی گزارش مختصری از تجربیات سیاسیات بنویسی، دوست داری بر کدام نکات تاکید کنی؟ کدام دوستیها به تو کمک کرده که به چیزی که هستی تبدیل شوی؟ ایدهها بیشتر به حساب میآیند یا مردم واقعی؟
چند ماهی قبلتر، تازه از آمریکا برگشته بودم، مجموعه سخنرانیهایی در تورین دربارهی فاشیسم و ضدفاشیسم برگزار میشد: برای هر کدام نمایشخانهی آلفیری پر بود، و در وسط آن شلوغی چهرههای آن دنیای بزرگ کوچکی که آنتی فاشیسم را میسازد بازشناختم، مردمان مقاومت، دوباره در کنار هم، بیآنکه مسیری که در این اثنا طی کردهاند اهمیتی داشته باشد، و بهعلاوه بسیاری مردمان جوان. خب، شگفتانگیز بود: ما هنوز اینجاییم و هنوز به حساب میآییم؛ در واقع کمی بعد از آن برخی شواهدش را دیدیم.
مردم همیشه بیشتر از ایدهها اهمیت دارند. همیشه ایدهها برای من چشم، دماغ، دهان، دست و پا داشتهاند. تاریخ سیاسی برای من بیش از هر چیز تاریخ حضور انسان است. درست وقتی که کمترین انتظارش را داری، متوجه میشوی که ایتالیا پر از مردمانی شگفتانگیز است.
نسل من نسل خوبی بود، حتی اگر هر چه که میتوانست انجام نداد. مطمئناً، برای ما، سیاست برای سالها اهمیتی شاید اغراقشده داشت، در حالی که زندگی ساختهشده از چیزهای بسیاری است. اما این اشتیاق به جامعهی مدنی برای توسعهی فرهنگی ما رگ و پیای مهیا کرد: اگر ما به بسیاری چیزهای متفاوت علاقهمند بودیم به همان دلیل بود. حتی اگر به اطرافم نگاه کنم، در اروپا، در آمریکا، به همسالانمان و کسانی که جوانتر از ما هستند، باید بگویم که ما هشیارتر بودیم. در میان جوانانی که پس از ما در ایتالیا رشد کردند، بهترینشان بیشتر از آنچه ما میدانستیم میداند، اما همه آن دانشی نظری است، شوق ایدئولوژیک آنان از کتابها مشتق میشود؛ اولین شوق ما کنش بود؛ و این به معنای سطحیتر بودن نیست: بهکلی برعکس.
همانطور که میتوانی ببینی، تلاش میکنم که سرفصلهای کلی را نشانت بدهم، تا استمراری بین زمانی که بخشی از سازمانی سیاسی بودم و اکنون که بیشتر یک «بازیگر آزاد» هستم ترسیم کنم. زیرا آنچه به حساب میآید هر آنچیزی است که پیوسته است، عنصر مثبتی که در هر واقعیتی قابل شناسایی است. حالا نظرات سیاسی من؟ احتمالاً چندان درکی از مسائل جاری ندارم، اما به خودم به چشم یک شهروند ایدهآل جهانی مبتنی بر تفاهم بین آمریکا و روسیه نگاه میکنم. البته، این به معنای امید به تغییر بسیاری از چیزها در هر دو طرف است، به معنای حساب کردن روی مردانی است که قطعا در هر دو طرف سر بر میآورند. و چین؟ اگر آمریکا و روسیه با هم بتوانند مشکلات جهان توسعهنیافته را حل کنند، از دردناکترین راهها پرهیز خواهد شد. تا حالا هم دردهای بسیاری وجود داشته است. و ایتالیا؟ و اروپا؟ نمیدانم آیا میتوانیم به نحوی نه بخشی که در مقیاس جهانی فکر کنیم (این کمترین چیزی است که میتوانیم در این عصر بین سیارهای بپرسیم). ما میتوانیم پیادگان منفعل آینده نباشیم که شکلدهندگان واقعیاش باشیم.
[مصاحبه با ایتالو کالوینو توسط کارلو بو، L’Europeo، XVI، ۳۵، ۲۸ آگوست ۱۹۶۰]
از کتاب هرمیت در پاریس: نوشتههای خودزیستنامهای